پرنیان
ای بقیع مطهر ای بقیع با ما سخن بگو
حکایت بقیع حکایت غربت است
غربت اسلام
و با که باید این راز راز را باز گفت
که اسلام در مدیه النبی از همه جا غریب تر است؟
خطاب ما اینجا با عاشقان است
و با درد آشنایان
که این حکایت را دیگر هر دلی تاب شنیدن ندارد
ای اشک مهلتی
تا باز گویم حکایتی را که قرنهاست
در سینه ام مستور مانده است
و درد آشنایی نیافته ام که این راز سر به مهر را
با او زمزمه کنم
اینجا گورستان بقیع است
و این خاک
گنجینه دار فریادی است که قرن ها
اربابان جور ان را در سینه ما حبس کرده اند
و هر چند اشک ما تاب مستوری نداشته است
اما این بار
این بغضی نیست که فقط با گریه باز شود
و این جراحت نه جراحتی است که با مرهم اشک شور التیام یابد
حکایت بقیع حکایت غربت است
غربت اسلام
...
.......
..........
ای راز دار صدیق صدیقه ی اطهر
ای هم نوای مولا مهدی
انگاه که غریبانه آنجا به زیارت می اید
ای بقیع مطهر
ای گنجینه دار نور
ای مدفن عشاق
و ای حکایت گر غربت
به راستی این راز را با که باید گفت
که اسلام در مدینه النبی
ازهمه جا غریب تر است؟
با ما از راز های سر به مهری که در سینه داری بگو
ای بقیع
ای هم نوای مولا مهدی
ای راز دار آن یار غریب
بگو
آنجا چه می گذرد
هنگامی که به زیارت قبور می آید؟
بگو با ما
لابد صذای گریه ی غریبانه ی آن یار مضطر را
هنگامی که بر غربت اسلام می گرید شنیده ای؟
بگو با ما بگو که حبیب ما
در رازگویی های علیوار خویش
و در مناجات های سجادانه اش چه می گوید؟
شما فکر می کنید این متن اثر کیست؟
Design By : Pichak |